جمعه، آذر ۰۷، ۱۳۸۲

پیدا شد....پیدا شد، یوهووووووووووووووووووووووو
دانوب آبی من بالاخره پیدا شد، چند ماهی بود نمی دونستم کجاست . یک اجرای قدیمی دانوب آبی با کر آلمانی، خیلی زیباست. از اون موسیقیهایی که توش غرق می شی، دلت می خواد که تو باشی و موسیقی و یک سالن بزرگ برای رقصیدن، آزاد و رها، دانوب آبی پر از حس رهاییه.

عطر بهارنارنج
اوممممممممممممممم :)

پنجشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۲

هر کسی تو یه هفته شنبه میان ترم مدار مخابراتی داشته باشه و چهارشنبه میان ترم مخابرات 2 ، اون هفته ، هفته جهانی مخابراتشه........این هفته ، هفته جهانی مخابراتمه!

چهارشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۲

هر کسی گاهی باید در زندگی جایش را عوض کند.

سه‌شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۲

می آیی، می روی، به رد پاهایت نگاه هم نمی کنی، لابد حق هرگونه عبور را داری............
می آیم ، می روم، نگران به ردپاهایم خیره می شوم، نکند ذهنت را خراش داده باشم.

دوشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۲

کلمات تب دار
همیشه نسبت به صدام حساسیت داشتم، چند dB بیشتر از حد معموله. اون موقعها که مدرسه می رفتم هروقت کلاس شلوغ بود یا کلاس بزرگ بود و معلم می خواست یک نفر از روی کتاب بخونه ، من باید می خوندم چون صدام تا سر کلاس می رسید ( ته کلاس می نشستم معمولا) . توی کلاس کنکور هم وضع همینطوری بود، حتی مسوول کلاس کنکور که روزهای آخر منو نگران دیده بود به شوخی بهم گفت:" نگران نباش اگر کنکور هم قبول نشی می تونی با این صدا خواننده بشی!" این قسمت خوب ماجراست ، خیلی وقتها موقع صحبت کردن با دوستان یهو متوجه می شم که تا شعاع خاصی همه می تونن صدای منو بشنون! خلاصه مواقع زیادی از دست صدای خودم شاکی بودم و این چند dB بیشتر جلو ناظم و معلم و استاد منو ضایع کرده.
سرما خوردگی که شدید می شه این چند dB بیشتر به جای تمام شکایتهایی که ازش داشتم با من قهر می کنه و تبدیل می شم به موجودی که فقط تصویر داره ولی از صدا خبری نیست! نمی دونم تو اون باند فرکانسی 0-16 کیلو هرتز کدوم فرکانسهاش مال من هستن فقط می دونم که اینجور موقعها دامنه همشون به نزدیکیهای صفر می رسه . اگر کسی باهام حرف بزنه حداکثر می تونم بهش لبخند بزنم . درسته که این چند dB بیشتر گاهی باعث دردسرم شده ولی تو این روزها دلم براش تنگ می شه. کلمات و صدا که نباشند دنیا پر از سکوت می شه ........

شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۲

اینجا خیلی بامزه بود. به اینا حسودیم شد، البته خیلی وقته که به اینا حسودیم می شه!

پنجشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۲

زندگی در مد فشردگی!
Modularity
چقدر زندگی شیرین شد، چقدر برنامه نویسی آسون شد!

سه‌شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۲

امان از دست این جاذبه، گیرم آسمان زیبا بود و خواستی شیرجه بزنی در آسمان اونوقت چی؟!

شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۲

دعا
اول از همه برای قلب مهربانی که بالا و پایین زندگی ضربانش را نامنظم می کند، همان که ضربانش آهنگ زندگی می نوازد،برای مهربانترین قلبی که تا بحال شناخته ام،همان که نخستین صدای آرامش بخش زندگیم بوده است، بعد برای یک عزیز دور و تنها، برای تسکین دردها و تنهاییهایش، برای تمام دوستان خوبم، برای اینکه همیشه قلبهایشان شاد و صورتهایشان خندان باشد، برای........
یک چیزی رو شونه هام سنگینی می کرد که حالا دیگه نیست، سبک شدم، خوشحال شدم.
نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد

جمعه، آبان ۲۳، ۱۳۸۲

شادی : سیال شدن زمان، شفاف شدن هوا ، آسان شدن تنفس؛ بیش از این چیزی نمی خواهم.

یکشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۲

تا وقتیکه نگفته بود دلش تنگ شده نتونستم اعتراف کنم که من هم........این غرور احمقانه....آیییییییی
خیلی حس خوبی داره، دریافت یک کارت پستال گرم تو یه روز سرد پاییزی!

شنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۲

وایسادم از بیرون دارم تماشاشون می کنم، گاهی هم می رم بینشون بهشون سر می زنم.......از بیرون چیزهای خوشایندی نمی بینم. حیف شد یک موقعی هم از بیرون زیبا و شاد بود هم از درون حالا هیچ کدومش خوب نیست.
از هم پاشیدگی، دلخوری، زخمهای تلخ......یعنی نتیجه اون همه زیبایی و شادی این بود؟ نمی دونم.........
همه از یک در اومدن تو، ولی موقع رفتن هر کسی باید از در مخصوص خودش بره بیرون، فاصله در ورود و خروج هیچ دو نفری یکی نیست. فاصله ای که بین این دو در طی می کنی خیلی به خودت مربوط می شه ولی یک قسمتش هم مربوط به محیط اطراف و آدمهای اطرافه .
برو جلو پنجره، اگر سرمایی نیستی یک کم بازش کن، اگر هم هستی همینجوری از پشت پنجره سرت را اونوری بچرخون.....نه انقدر زیاد، یک کم اینور تر........آهان ، حالا یک کم بالاتر......خوبه خوبه، ببینم حالا تو هم مثل من می بینیش؟ زیباست ، نه؟ یک ماه کامل و زیبا : )

چهارشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۲

این هفته:
اگر گفتید وقتی 10 تا کپسول تترا سایکلین و 100 سی سی شربت آلومینیم ام جی و یک شیشه دیفن هیدرامین را باهم قاطی کنید چی می شه و به چه درد می خوره؟!
اگر تنهایی به نتیجه ای نرسیدین می تونین از پرفسور اسنیپ، هرمیون یا یک دکتر دارو ساز بپرسید، البته فکر کنم دو مورد اول احتمال اینکه جواب سوالتون را بدونن بیشتره!


وقتی دسته جمعی دو ر می فا سل لا سی می خوندیم یاد فیلم اشکها و لبخندها ( The Sound Of Music ) افتادم. حس جالبی بود. لذت بخش بود.
دو ر می فا سل لا سی دو سی لا سل فا می ر دو

دلتنگم، دلتنگم، خیلی برات دلتنگم............دلم برای لبخندت تنگ شده، زود باش بیا دانشگاه، نه اشتباه نکن، نمی خوام به خاطر دلتنگی من بیای، نمی خوام به خاطر تنهایی من بیای، به خاطر خودت بیا،............. دیدن اشکهات تلخه، دیدن دردهات سخته، .........بیا بیا بیاااااااااااا

نگران تو باشم یا تو یا تو یاتو یا..................!

آخر هفته هم باز من موندم و تمرینهای مخابرات و کلاس کامپیوتر و خونه مادربزرگ و یک کوه تند!
your dice is cast
از این ضرب المثل متنفرم!