سه‌شنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۴

Memories are bittersweet
The good times we can‘t repeat
Those days are gone and we can never get them back
Now we must move ahead
Despite our fear and dread .....

دوشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۴

امروز تموم شد ، امروز شروع شد ، امروز هم شروع شد هم تموم شد ، حس عجيبی دارم!

دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۴

1- بعضي شوخيها خيلي جديند
2- تو اين جامعه خوب يادت مي دن خودخواه بشي يه جوري که فقط و فقط خودت را ببيني
3- با شوخيش دلتنگ شدم، حسابي غصه دارم کرد، جوابش را آماده داشتم ، شيطونه مي گفت....... ولي به حرف شيطونه گوش نکردم ......

جمعه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۴

از اون روزها ، اون روزهايي که درس خوندي ولي هنوز امتحان ندادي ، پروژه رو تموم کردي پايان نامه رو هم نوشتي ولي استادت هنوز نه پروژه رو ديده نه پايان نامه رو خونده. حالا فرض کن تمام اينها هم فردا با هم اتفاق بيفتند!

دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۴

دلم باد مي خواد، هواي تازه، دلم يک ذهن آزاد مي خواد، يک کم استراحت.......

جمعه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۴

آقايون
امروز مي گفت اگه يه روزی همه مديرها خانوم باشن جهت چرخش کره زمين برعکس مي شه ، منظومه شمسي بهم مي ريزه!
استادمون راست مي گفت مهندس بايد حس فيزيکي داشته باشه حتي در مورد ماست و سالاد!

چهارشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۴

پروژه پروژه پر.وژه ..... خستگی خستگی خستگی ............ بازم بدو ، زود باش!
فعلا روزها اينطوری می گذره.

یکشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۴

عمو زنجير باف
شايد اين خبر را که بخوني خنده ات بگيره مرد حكم خانه نشين كردن زنش را گرفت ، ولي من نمي تونم بخندم ، گريه ام مي گيره، شايد براي خودم که تو اين محيط زندگي مي کنم ، شايد براي بقيه آدمهايي که حقشون اين نيست ، شايد هم براي جامعه اي که مي تونه بهتر از اين باشه ولي نيست.