یکشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۴

زشته استاد شبکه سر کلاس بنويسه pear to pear !
من اينو از اينجا کش رفتم !

بارانی بايد

همه چيز گاه اگر تيره می نمايد

باز روشن می شود زود

تنها فراموش نکن اين حقيقتی است؛

بارانی بايد، تا که رنگين کمانی برآيد

و ليموهايی ترش، تا که شربتی گوارا

فراهم شود

و گاه روزهايی در زحمت

تا که از ما انسانهايی تواناتر بسازد

خورشيد دوباره خواهد درخشيد،زود

خواهی ديد

شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۴

تو اين دانشگاه جديد اختلاف طبقاتي زياده، امروز فهميدم جايي که فکر مي کردم طبقه صفره ، طبقه اوله!
ما به خودمون مي گفتيم شکوفه فوق لانس ، امروز استاد محترم سر کلاس به ما مي گفت مثل قورباغه هاي دگر ديس يافته هستيد!

جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۸۴


من يک هديه بامزه گرفتم، يک پاک کن بزرگ براي پاک کردن اشتباهات بزرگ! کاش جدي جدي مي شد اشتباهات بزرگ زندگي رو با يکي از اينا پاک کرد، ولی متاسفانه پاک نشدنيند.
تابستون عجيبي بود، برعکس هميشه که حس مي کردم تابستون خيلي زود مي گذره اين يکي انگار يک عمر طول کشيد. مثل يک ليوان نوشيدني بود که ذره ذره سر کشيدم، يک نوشيدني غليظ ولي خوشمزه!

سه‌شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۴

دانشگاه جديد نزديک خونه مادربزرگه حالا مي تونم بيشتر بهش سر بزنم ، سوزن هاشو براش نخ کنم ......

یکشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۴

برای اونی که از اول شناختم دلم تنگ شده ، برای اونی که الان هست نگرانم . نمی تونم بگم کاش بزرگ نمی شدی ولی کاش زندگی کمی مهربانتر بود.

جمعه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۴

زياد درس نخونيها ، علم زيادي جرات آدم را کم مي کنه، ترمز زندگي مي شه.... شنيدن اين جمله از يک فارغ التحصيل شريف برام عجيب بود!

آخر هفته نرسيدم دوستم را ببينم با خودم فکر کردم کلاسها که شروع شد مي گم بياد دانشگاه همديگر را ببينيم . موقعي که فکر مي کردم بهش بگم يه روز بياد کاملا حواسم به دانشگاه خودمون بود بعدش يادم اومد از اين ترم يه جاي ديگه هستم ، يهو دلم گرفت.

جمعه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۴

هميشه فکر مي کردم خيلی ضايعه آدم نتونه دستپخت خودشو بخوره ، امشب ضايع شدم!