دوشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۶

Nothing is as practical as a good theory.

Kurt Lewin

سه‌شنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۶

نوروز نزدیک است. نزدیکی نوروز رو می شه از هوای نوبهار، باد خنک و مطبوع 8 صبح، شلوغی خیابانها، تماشای مردم در حال خرید، فرشهای شسته شده و آویزان از پشت بام و تراس، 45 دقیقه منتظر تاکسی ماندن برای یک مسیر مستقیم و خلاصه بیکاری توی شرکت و وب لاگ نویسی موقع کار متوجه شد! این روزها به قول یکی از همکارا ساعت 5 بعد از ظهر انگار توی این شهر یک بمب ساعتی ( بمب انسانی! ) منفجر می شه.

شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۶

یک سری از کارهام انجام شده و به نظر میاد سرم کمی خلوت می شه این روزها. بعد از مدتی وقتی پیدا می شه که با آیدین چند تا از این فیلم های ندیده مون رو ببینیم، و فیلم داشتنمون به فیلم دیدن تبدیل بشه! چند شب پیش انیمیشن پرسپولیس رو دیدیم، فیلم جالبی بود، خوشم اومد. من انقلاب رو ندیدم ولی ماجراهایی که از چشم مرجان کوچولو بیان شد شبیه تعریف هایی بود که از بزرگترها شنیده بودم. موقع جنگ هم بچه بودم ولی صداهای بلند، پناه گاه رفتن ها و ترس های بچه گانه خودم رو به خاطر دارم. کلا طرز بیان فیلم رو دوست داشتم. تازه هر جای فیلم که فرانسه اش رو متوجه می شدم، کلی ذوق می کردم!

شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۶

طرف رو شیشه ویترین مغازه اش بزرگ نوشته بود Digital !
لابد Digital فروشی هم حرفه جدیده!
با اینکه برام آدم باارزشیه و به سهم خودش خیلی زحمت کشیده، بهش گفتم "نه" و خودم رو خلاص کردم. بعدش واقعا رها شدم، "نه" لازم بود. چند روزی ازش خبری نشد، فکر کردم قهر کرده، امروز صبح ای میل زده بود، خوشحال شدم، قهر نکرده!