سهشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۱
منتظرشون بودم،می دونستم که میان، با اینکه آمدنشون معمولا بعیده ولی اینبار کاملا مطمئن بودم که میان، آره با اخره آمدن الان هم اینجا هستن ، آره همینجا روی گونه هام ...... گرم و تلخ، شور نه تلخ، آمدن که تلخیها را بشورن کمی هم درد ها را تسکین بدن موفق هم بودن...... بهتر شدم، حالا می تونم برم سراغ درس و زندگی.........
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر