پنجشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۵

گاهی اوقات حالم بهم می خوره از اين فرهنگ، از مردم بی فرهنگ..............

دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۵

از جند ماه پيش که دماغش را عمل کرده بود، نديده بودمش، يکی دو ساعت اول يه جوري بود، احساس غريبی می کردم، صورتش اونی نبود که از بچگي بهش عادت کرده بودم، باز خوبه صداش تغيير نکرده بود!
يک ميليون امضا برای تغيير قوانين ضد زن

چهارشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۵

نیم وجبی اومده می گه : آرایشگاه خوب سراغ داری؟
من: چطور مگه؟ چی کار داری؟
نیم وجبی: می خوام موهام را چهل گیس درست کنم.
من: جانم؟ چند تا؟!

یادش بخیر ما هم بچه بودیم،اینا هم بچه هستن، چهل گیس!!!
فردا شب عروسی یکی از دوستانه. هنوزم اسم عروسی و ازدواج که میاد حس می کنم مخصوص آدمهای بزرگتر از منه!
همیشه از تدریس می ترسیدم، یکبار دو سال پیش چند جلسه به دختر یکی از آشناها زبان درس دادم، کار ترسناکی نبود ولی خیلی هم خوشم نیومد، یک ماه پیش یکی از دوستان مامان ازش خواسته بود که من به بچه هاش زبان درس بدم، منم قبول کردم. کار با بچه ها سخته، ولی لذت بخش و شیرینه، دو جلسه اول سخت بود ولی بعدش بهتر شد. جلسه اول متوجه شدم معلم قبلیشون باهاشون فارسی صحبت کرده و اصلا انگلیسی متوجه نمی شن، دائم می گفتن فارسی حرف بزن، نصفه های کلاس به این نتیجه رسیده بودن که از جلسه بعد باید با خودشون مترجم بیارن! از اواخر جلسه اول چیزهای اولیه را یاد گرفتن گاهی هم یکیشون که زودتر متوجه می شد برای اون یکی ترجمه می کرد،گاهی سر کلاس خیلی جلو خودم را می گیرم که نزنم زیر خنده!

سه‌شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۵

دوشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۵

خانومه موقع ورزش برعکس همه می رفت ، کم کم داشت می خورد به من بهش گفتم ببخشید دارید برعکس همه انجام می دید ، یه نگاهی به من انداخت و به کارش ادامه داد، همچنان برعکس!
کی تصمیم میگیره چی درسته و چی غلط؟

یکشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۵


terrible business of war!

جمعه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۵

Rivers belong where they can ramble
Eagles belong where they can fly
I've got to be where my spirit can run free
Gotta find my corner of the sky.

Every man has his daydreams
Every man has his goals
People like the way dreams have of sticking to the soul
Thunderclouds have their lightning
Nightingales have their song
And can't you see I want my life to be something more than long?

So many men seem destined
To settle for something small
But I won't rest until I know I'll have it all
So don't ask where I'm going
Just listen when I've gone
And far away you'll hear me singing softly to the dawn

سه‌شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۵

Stop The Bloodshed
اين روزها اخبار را که نگاه مي کنم دلم براي مردم لبنان مي سوزه، هنوز يادمه وقتي بچه بودم، صداي آژير خطر که بلند مي شد چطوري مي پريدم تو بغل بابا...........