یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۷

- متوجه نمی شد.
- توچی؟
Home Sweet Home
باید حس خوبی باشه، اینکه تو خونه خودت و کنار عزیزانت بتونی به آرزوهات برسی، باید اعتراف کنم که به کسانی که همچین حسی رو تجربه میکنند حسودیم میشه....

فکر کنم من و آیدین این تابستون زیادی مهمونی خداحافظی رفتیم.....

چهارشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۷

کم کم ظهر ها اینجا باید پاورچین راه بریم، نکنه یکی از همکارها بیدار بشه!
سوتی!
خیلی وقت ها من و مامان شریکی آشپزی می کنیم، گاهی اوقات هم شراکتمون می شه مصداق ضرب المثل آشپز که دو تا شد!
البته سوتی هامون غذا رو غیر قابل خوردن نمی کنه، فقط ترکیب معمولشون تغییر می کنه و کمی عجیب می شن، مثلا آلبالو پلو بدون هیچ مزه شیرینی، باقالی پلو با زیره،آبگوشت با سیب زمینی سرخ کرده و....!
نمی تونن همدیگر رو ببیند، از هم متنفرند، پشت سر هم هرچی دلشون می خواد می گن، اونوقت پای تلفن قربون صدقه همدیگر می روند!
همسایه هنرمند
همسایه ما دو تا بچه کوچک داره، دیشب برق رفته بود و بچه ها بی تابی می کردند، باباشون براشون گیتار می زد و شعرهای بچه گونه می خوند.

شنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۷

شیرینه، اون لحظه ای که بعد از روزها پای کامپیوتر نشستن و کد نوشتن نتیجه می گیری خیلی مزه میده.

جمعه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۷

اخبار مد
دیشب مهمونی بودیم، بعد از دیدن هم سن و سالهای عزیز به این نتیجه رسیدیم که آستین و یقه از مد افتاده!

چهارشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۷

Freedom is not given to us by anyone; we have to cultivate it ourselves. It is a daily practice... No one can prevent you from being aware of each step you take or each breath in and breath out.

Thich Nhat Hanh

دوشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۷

کارهای کتاب رو من و یکی ازهمکارها انجام دادیم، ویراستاریش هم کار من و سه نفردیگه بود، حالا کتاب به نام مدیرعامل چاپ می شه، تو مقدمه هم از ما تشکر می کنه! امروز فایل مقدمه رو کامپیوتر باز بود دیدم اسمم رو ناقص تایپ کردن خودم درستش کردم!
Dans tes bras, je suis bien

فکر های بد نکنید فرانسه تمرین میکنم ;)


اگر آشپزی بلد نباشی گرسنه نمی مونی، اگر خیاطی بلد نباشی بدون لباس نمی مونی، اگر نجاری بلد نباشی بدون میز و صندلی نمی مونی،..............بعضی مهارت ها رو بلد نباشی یک کاریش می شه کرد، اگر صبر کردن بلد نباشی چی کارش می شه کرد؟

شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۷

امروز آخر وقت کمی بیکار بودم، با دو تا از آقایون همکار بحث کار کردن خانوم ها پیش اومد، خیلی سعی کردم از کنار بحث کردن باهاشون رد بشم، نظرشون رو می دونستم و آخر وقت هم خسته بودم ولی آخرش انقدر لجم دراومد که نتونستم جلو خودم رو بگیرم! به نظرشون خانوم ها طوری آفریده شدند که تو خونه کار کنند و اگر هم بیرون خونه کار کنند فقط به خاطر پوله! به من هم میگفتند تو هم لابد فقط به خاطر پول کار می کنی! باید اعتراف کنم که خیلی عصبانی شدم، این طرز فکر رو تو اطرافیان خودم کمتر دیدم تو نسل خودمون هم همینطور، فکرنمی کردم دو تا آدمی که هر روزمی بینمشون و با هاشون پروژه مشترک دارم اینطوری به قضیه نگاه کنند.
البته تمام حرفهاشون به این دو جمله ایکه من گفتم ختم نمیشد ولی این دو نظر بیشتر از همه منو عصبانی کرد، سعی کردم تا جایی که میتونم باهاشون منطقی بحث کنم و نظرم رو بگم. موقعی که بحث سر این دو جمله کذایی بود همهش صورت یه آشنایی جلو چشمم بود.
یک خانوم همسن مادر خودم، بعداز یک عمر خانه داری یک کاری رو برای خودش شروع کرده بود، نیاز مالی هم نداشت، می گفت تا حالا کاری جز بچه داری و خونه داری نکردم، یک جای خالی حس می کردم، هیچ اثری از من تو دنیا نبود، می خواستم یک کاری انجام بدم که من توش وجود داشته باشه........