دوشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۳

فریاد، فریاد از این آدمهای بی فکر.........
دوشنبه ها در ترافیک

یکشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۳

یک سیب بزرگ، آبدار و قرمز دادند دستش، گفتند فقط می تونی یک گاز از این سیب بخوری. یک کم سیب را نگاه کرد، برای یک آدم شکمو سخت بود که از همچین سیبی بگذره ، دهنش را تا جایی که می تونست باز کرد و گاز زد..........آخ!..........حساب سفتی سیب را نکرده بود، دندانش انقدر درد گرفت که نتونست چیزی بخوره.
زلزله با تاخیر!
موقع زلزله تقریبا خواب بودم، جلو تلویزیون بودم و پلکهام حسابی سنگین بود، داداشی هم تازه از کلاس کنکور رسیده بود و خواب خواب بود. یهو احساس کردم زمین زیر پام می لرزه، اول فکر کردم کابوس می بینم، بعد فکر کردم طوفان شده، چشمم که به بوفه افتاد از خواب پریدم، جدی جدی زلزله بود! دویدم داداشی را بیدار کنم، تا بیدار بشه و بریم تو حیاط زلزله تمام شده بود!
دسته ای از آدمها خودشون دو دسته اند : دنیا را آب ببره بعضها را خواب می بره، دنیا را زلزله ببره بعضیهای دیگر را خواب می بره!

جمعه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۳

earthquake

سه‌شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۳


sometimes you look like this!

دوشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۳

feeling lonely

شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۳

GA
GA
It works!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۳

مشغول، انقدر مشغول که نمی رسی بیای اینجا و تولدت را به خودت تبریک بگی، نمی رسی به مخابراتیها بگی روزتون مبارک، نمی رسی بری سینما........ اینها که خوبه، حتی نمی رسی لباسهات را ببری خشکشویی!

داشت سعی می کرد محترمانه من و دوستم را گول بزنه ، تمام مراحل این سعی و تلاش را می دیدم، روند کارش معلوم بود. خنده ام می گیرد وقتی می بینم بعضیها با احساس هوشمندی و رضایت سعی می کنند قضایا را غیر از آنچه که هست نشون بدن در صورتیکه زحمت بیخود می کشند، چون طرف مقابل کاملا دستشون را خونده!بعضی آدمها باور نمی کنند که بقیه هم هوش دارن!

شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۳

"I do not know what I may appear to the world, but to myself I seem to have been only like a boy playing on the seashore, and diverting myself in now and then finding a smoother pebble or a prettier shell than ordinary, whilst the great ocean of truth lay undiscovered before me."
Isaac Newton

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۳

هر آمدنی رفتن هم دارد، رفتن.........
تا چند روز دیگه موضوع پروژه لیسانس ما قطعی می شه.... پروژه ...... چه زود گذشت این چهار سال ......
جالبه آدم سه تا میان ترم داشته باشه ولی حوصله یکیش را هم نداشته باشه و فکر کنم به این میگن مازوخیسم مزمن که n بار این  Connection open failed. SQL State: 08S01, SQL Error Code: 11 (null)  را ببینی و برای بار 1+ n هم روی دکمه جستجو سایت سنجش کلیک کنی!
Round, like a circle in a spiral
Like a wheel within a wheel.
Never ending or beginning,
On an ever spinning wheel
Like a snowball down a mountain
Or a carnaval balloon
Like a carousell that's turning
Running rings around the moon

Like a clock whose hands are sweeping
Past the minutes on it's face
And the world is like an apple
Whirling silently in space
Like the circles that you find
In the windmills of your mind

Like a tunnel that you follow
To a tunnel of it's own
Down a hollow to a cavern
Where the sun has never shone
Like a door that keeps revolving
In a half forgotten dream
Or the ripples from a pebble
Someone tosses in a stream.

Like a clock whose hands are sweeping
Past the minutes on it's face
And the world is like an apple
Whirling silently in space
Like the circles that you find
In the windmills of your mind
.....
جدی نگیرید ، یه کم خسته ام......!

شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۳

آری تمام لذت هستی به جستجوست........
گل آقا