سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۳

مشغول، انقدر مشغول که نمی رسی بیای اینجا و تولدت را به خودت تبریک بگی، نمی رسی به مخابراتیها بگی روزتون مبارک، نمی رسی بری سینما........ اینها که خوبه، حتی نمی رسی لباسهات را ببری خشکشویی!

داشت سعی می کرد محترمانه من و دوستم را گول بزنه ، تمام مراحل این سعی و تلاش را می دیدم، روند کارش معلوم بود. خنده ام می گیرد وقتی می بینم بعضیها با احساس هوشمندی و رضایت سعی می کنند قضایا را غیر از آنچه که هست نشون بدن در صورتیکه زحمت بیخود می کشند، چون طرف مقابل کاملا دستشون را خونده!بعضی آدمها باور نمی کنند که بقیه هم هوش دارن!

0 نظرات: