دوشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۶

زندگی از اون زاویه

آقای تاجر: الان رو چی کار می کنی؟ پروژه ات در چه زمینه ایه؟
وقتی یک نفر که هم رشته ات نیست و میدونی به احتمال زیاد فارسی تخصصی اش هم تعریفی نداره، این سوال رو می پرسه ، می مونی که چه جوری ساده براش بگی ماجرا چیه. البته من زیاد زحمت نکشیدم یک عنوان کلی انگلیسی تحویلش دادم.
- statistical signal processing!
- فوری گفت به DSP هم مربوط میشه؟
خوشم اومد، خوب باهوش بود.
- آره، یه جورایی.
- فکر کنم DSP چیز خوب و پر کاربردی باشه، نه؟
- آره، چطور مگه؟
- آخه chip هاش خوب فروش می ره!
جالب بود تا حالا ازاین زاویه دنیا رو نگاه نکرده بودم!

پنجشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۶

سهمیه بندی بنزین

بعد از شنیدن خبر هرچی تلویزیون خودمون رو این کانال اون کانال کردم همه جا امن و امان بود و هیچ خبری از آشوب و آتش سوزی نبود . امروز صبح خبر زیر رو در روز آنلاین دیدم:

از آنجا كه سهميه بندي بنزين واكنش ها و تبعات متفاوتي به دنبال داشته و حجم تخريب ها و ضايعات انساني بسيار زياد بوده، از سوي شوراي امنيت ملي به تمام رسانه ها اعلام شده از انعكاس تخريب ها خودداري كنند. در اين بخشنامه به رسانه ها دستور داده شده از درج هر خبري مبني بر تخريب، كشته شدن افراد و آتش سوزي در اين زمينه پرهيز نمايند.

این جور مواقع آدم یاد کارتون رابین هود می افته. ........ ساعت 1 نصف شب، همه جا امن و امانه.......!
بنزین بازی ابراهیم نبوی هم جالب بود امروز، البته با این مطلب که سهمیه بندی اثر چندانی بر زندگی مردم نداره موافق نیستم، فکر نمی کنم اینقدر ها هم بی اثر باشه.

پ.ن. :چند وقته برای باز کردن لینک هایی که اینجا می ذارم باید از فیلتر شکن استفاده کرد .خودم چند وقته با Tor زندگی می کنم وگرنه هیچی باز نمی شه!

سه‌شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۶

Lots of Bonjovi!

The Last Night

I know, you, heard it all before
There's nothing worse than living less
When you yearn for something more
Makes no sense, its, hard to understand
When there's something that should fill you up
Keeps slipping through your hands

Lost Highway
Life changes like the weather

You grow up, grow old or hit the road ’round here
So I drive, watching white lines passing by

Everybody's Broken
It's ok, to be a little broken

Everybody's broken, in this life
It's ok, to feel a little broken
Everybody's broken, your alright
It's just life

........................





چند روز پیش تو میدون محسنی ایستاده بودیم، یکی از این غیر مجاز فروش ها (!) رد شد، نوار جدید، فیلم جدید..... . آلبوم جدید Bonjovi رو می خواستم، یک نگاهی به یارو انداختم بعد با خودم فکر کردم چه کاریه خوب downloadش می کنم. این اینتر نت همراه با نرم افزارهای file sharing هم چیز خوبیه!
هیچ وقت از این غیر مجاز فروشی ها چیزی نمی خرم، همیشه فکر می کنم اگر نوار یا سی دی خراب یا خالی بهم فروخت فردا باز هم اینجا هست یا نه!

جمعه، تیر ۰۱، ۱۳۸۶

نه اینکه حرفی برای گفتن نباشد....
هر روز اتفاقاتی میفته که دلم بخواد درباره اش بنویسم ولی آخر روز می بینم وقت نشد، هر شب هم می گم بمونه فردا، این فردا هم معلوم نیست کی می رسه!

هر ماه بالاخره یکی دو نفر از دوستان و آشنا ها بودند که بخوام تولدشون رو تلفنی تبریک بگم یا براشون هدیه بخرم، چند وقته که دوستام در حال مهاجرتند، دیگه بیشتر ای میل می زنم .....
تمام اون روزهایی که رفتی دفتر استاد و به جوابها یا روشت ایراد گرفته ( نه اینکه ایراد نداشتند!) یک طرف، اون روزی که می ری دفترش و بهت می گه عالیه ، یک طرف دیگه! بعد از مدتها یه نفس راحت کشیدم. حالا باید برم مرحله بعد.

شنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۶

بازهم یک هکر دیگه، یا شاید همون اولی، این دفعه همه لیست yahoo messenger و آدرس ها رو پاک کرده!

جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۶

هرازگاهی به نظر می رسید که همه چیز دارد حل می شود،اما بعد دوباره پیچیدگی ها شروع می شدند.....

کلاغ آخر از همه می رسد، ایتالو کالوینو

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۶

روش های علمی این عیب را دارند که غالبا موثر نیستند،روش های موثر هم گاهی علمی نیستند؛ ولی این عیبشان محسوب نمی شود.
................................
اصولا نویسندگان بزرگ را نباید ملاقات کرد، همان خواندن آثارشان کافی است.

................................
فردریک به ادبیات خیلی علاقه داشت ، منتها نه به آن اندازه که آن را به حال خودش بگذارد.

چنین کنند بزرگان، ویل کاپی، ترجمه نجف دریابندری

این کتاب رو هرچند بار که بخونی بازهم مزه می ده!

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۶

از بچه گی متنفر بودم از اینکه بهم بگن چه جوری لباس بپوش. این حس تنفر از وقتی شروع شد که به خاطر بلندتر بودن قدم از هم سن و سالهام ، تو خیابون هی جلو مامان رو می گرفتند و بهش می گفتند چرا دختر شما مانتو نپوشیده.
از وقتی طرح جدید مبارزه با بد حجابی شروع شده خوشبختانه تا امروز اثری ازشون تو مسیرهای رفت و آمدم ندیدم ( مسیر خونه به دانشگاه و برعکس!) ولی هر وقت گزارشها و عکس هاشو می بینم یاد اون نفرت قدیمی می افتم. به غیر از اون حس قدیمی، نسبت به خیابونها یه حس نامنی دارم، نمی دونم شاید من زیاد سخت می گیرم، شاید هم این حس ناامنی طبیعی باشه!
دیروز بیشترش به فیلم گذشت، اول Walk The Line ، بعداز ظهر هم چون هنوز برنامه ام جواب خوبی نداشت حوصله ام سر رفت و AS Good As It Gets تماشا کردم!
اولی خوب بود، دومی عالی بود. نتیجه دو تا فیلم در یک روز هم این شد که از صبح دارم Johnny Cash گوش می کنم و برنامه ام هم هنوز جواب خوبی نداره!

سه‌شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۶

چقدر شهامت علمی داری؟ وقتی نتایجت با چیزی که استاد گفته متفاوتند، چقدر به نتیجه ها شک داری؟ چقدر طول می کشه تا بری پیش استاد؟ تو دانشگاه چقدر شهامت علمی یاد گرفتی؟
؟؟؟؟

دوشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۶

تنها در آنجا که ریشه های واقعی داری ، می توانی برگ و میوه بدهی.

ایتالو کالوینو، کلاغ آخر از همه می رسد

یکشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۶

اعتراض
نمره ها رو زده بود به برد کنار اتاقش و زیرش هم نوشته بود که اگر به نمره تون اعتراض دارید به من ای میل بزنید. بعد از دو روز که جوابی نیومد، و بعد از کلی گشتن دنبال استاد محترم بالاخره پیداش کردم و در مورد نمره و اعتراض پرسیدم ، اول کمی رفت تو فکر بعدش گفت، آهان! حالا یادم اومد، من که نمی رسم ای میل ها رو نگاه کنم، نمره ها هم تغییری نمی کنه!
باید چی می گفتم؟ ممنون؟!!!
دیدی بعضی آدمها نسبت به محیط احساس ناامنی دارند؟ دائما حس می کنند بقیه می خوان سرشون کلاه بگذارند یا یه جوری بهشون ضرر بزنند. زندگی با این حس باید خیلی سخت باشه.
Overreaction?
Phobia?
which one?

جمعه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۶

دیروز بالاخره اون برگه رو امضا کردیم، چقدر هم امضا داشت! آیدین تا چهل تاشو شمرد!

سه‌شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۶

وقتی 10 سالم بود فکر می کردم تا 15 سالگی این بحث ها ادامه داره و بعدش تموم می شه، 15 سالم که شد فکر می کردم تا 20 سالگی دیگه تمومه، تو 24 سالگی که می بینم هنوز ادامه داره به این نتیجه می رسم که تا من هستم و تو هستی این بحث ها هم هست. اختلاف نظرمون که از بین نمی ره، تو کوتاه نمیای منم که کار خودمو می کنم. فقط موندم بعد از این همه سال حرف گوش نکردن من چطور خسته نشدی.....

دوشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۶

سیزده به در خوبی بود، فقط خیلی خیس بود، بزن و برقص هم نداشتیم! با اینکه بارون و روزهای بارونی رو خیلی دوست دارم ولی سیزده به در خشکش خوبه!

یکشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۶

قراره بهینه سازی انجام بدم ولی به روابطی رسیدم که نشون می ده بهینه سازی ممکن نیست. هه هه باز تعطیلات تموم شد من موندم و یک پیک شادی نیمه کاره!