سه‌شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۵

دورت يک دايره داره می چرخه، تو هم اون وسط ايستادی، هر از چند گاهی يکيشون از حلقه جدا می شه، يه چيزی می گه و می ره، انقدر می ايستی و گوش می کنی تا سر گيجه می گيری، دلت می خواد همونجا بشينی، گوشهات رو بگيری و چشمهات رو ببندی...........

0 نظرات: