جمعه، آبان ۱۷، ۱۳۸۷

دیروز از نزدیک کتابفروشی پنجره رد می شدیم، موقعی که دانشجوی لیسانس بودیم هفته ای چند بار به این کتابفروشی سر می زدیم، خیلی وقت بود اونجا نرفته بودیم. یهو دلم خواست بریم طبقه بالاش و کمی تو کتابها بچرخیم. خلاصه اینکه بعد از مدتها به اونجا سر زدیم و کاملا اتفاقی یکی از آشناهای دوره لیسانس رو دیدیم و حال و احوال کردیم.

0 نظرات: