چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۱

یه روز.........
امروز کمی عجیب بود ، عجیب و خوب....... یه نفر با اومدنش منو شاد کرد از دیدنش خیلی خوشحال شدم، ممنون!
بالاخره من یه امتحانم را خوب دادم!!!
هوا آلوده است خیلی زیاد ، آسمون خاکستریه، کاش بارون بیاد........ از بس تو هوای آلوده قدم زده بودم هوس گل کردم!!! شاید فکر کنید چه ربطی داره؟ ولی خوب من فکر می کنم کاملا مربوطه! سر راه یه گل فروشی بود ، از اون گل فروشیهای بزرگ که وقتی می ری تو هیچ کس ازت نمی پرسه چی می خوای، می تونی راحت قدم بزنی و هر گلی را که خواستی انتخاب کنی، اولش هیچ تصمیمی نگرفته بودم که چه گلی بخرم گفتم می رم یه نگاهی میندازم هر چی دلم خواست می خرم، وارد که شدم بوی گل مریم ........ اصلا نتونستم مقاومت کنم!!!! آخرش یه شاخه گل مریم و یه شاخه هم رز گل بهی خریدم و اومدم بیرون، دلم می خواست این گلها را بدم به اون دوستی که امروز منو شاد کرد ،آره اگر مثل اون موقعها خونه هامون نزدیک هم بود حتما این کار را میکردم........
لابد فکر میکنید این دختره چقدر خودشو تحویل میگیره،گل مریم!!! اسم فرقی نمیکنه هر جوری صداش کنن واقعا گل خوش بوییه!!!!

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آئی چو چنگ اندر خروش

0 نظرات: