یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۱

دیشب
امشب دلم می خواد بنویسم، چرا؟ نمی دونم! البته اینا را شما با تاخیر می خونید چون امشب خیال ندارم آن لاین بشم و پستش کنم!! زندگی به صورت سی ال ( این اصطلاح را از بهاره کش رفتم!)compact life!!!!
کلی کارهای مختلف هست که دلم می خواد انجام بدم ولی فعلا فقط باید به درسهام برسم ......
یه اتفاق بد: رفته بودم تربیت بدنی دانشگاه تا ببینم باید چی کار کنم ( آخه از ورزش معاف شدم!) آقایی که اونجا بود گفت باید مقاله ترجمه کنی ، کمک! به من گفتن باید یه مقاله راجع به تکواندو ترجمه کنم!!! کتک کاری !!! حالا ممکنه بعضیهاتون بگین نه، تکواندو ورزشه، ولی آخه آخرش همدیگه را میزنن دیگه!!!! ورزش یا غیر ورزش من اصلا از این موضوع خوشم نمیاد ........
راستی میدونین حافظ تا کجا اومده؟ تا توی جزوه الکترونیک!!! داشتم جزوه الکترونیک دوستم را می خوندم دیدم یه جا بالای جزوه اش نوشته:
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
شاید از این نوشته های بالا معلوم نباشه ، آره به نظر نمیاد زیاد معلوم باشه که من امروز کلی خوشحال بودم! آره امروز من شاد بودم ، شاد شاد اگرهم از نوشته هام معلوم نیست به خاطر خستگیه!
راستی خستگی روی شادی اثر می ذاره؟ نه، میتونی خسته باشی ولی شاد ، همینطوری که من هستم!

اینم نظر یار دبیرستانی من راجع به ترس ما از چیزهایی مثل شبیه سازی انسان:
آدما از هر چیزی که زندگی را پیچیده تر کنه میترسن. در واقع از هر چیزی که نظریه ها و تئوری های قبلیشون را زیر سوال ببره یا نیاز به تغییر درباورهاو قوانینشون را ایجاب کنه می ترسن.
پ.ن: با اینکه یار دبیرستانی من سرش شلوغه و این طرفها نمیاد اگر نظری داشتید براش بنویسید من بهش میگم!

0 نظرات: