شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۱

یک روز بامزه:
امروز هفده داستان کوتاه و دو بیت شعر عیدی گرفتم! هفده داستان را یک دوست عزیز بهم داد و دو بیت شعر را تابلوی ادبی دانشگاه! عجیب به نظر می رسه؟ تا حالا از یک تابلو عیدی نگرفتید؟ خوب منم تا حالا از یک تابلو عیدی نگرفته بودم ولی امروز گرفتم، الان هم می خوام با شماها تقسیمش کنم:
آمد بهار و شاهد گل گشت یار ما
وز دست رفت بار دگر اختیار ما
یک ره به سوی طره سنبل نظرفکن
کاشفته است، لیک نه چون روزگار ما


0 نظرات: