شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۲

آبشار زمزمه گر که می توان روانش دید،
هنگامی که از فرودی به فرود دیگر و از تخته سنگی به سنگ دیگر
سیلابش در هزارها جویبار پخش می شود
و کف آن تا دور جایی در هوا شتک می زند،
من آنرا با نشاطی تمام نظاره می کنم.
از این خیزابه که در هم می شکند، با چه شکوهی،
آنجا ثابت و اینجا گونه گون شونده، کمان هفت رنگ بر می جهد،
که گاه خطی است مشخص و گاه از وزش باد در گریز،
و از آن در لرزه ای سبک بخار بر می آید!
این آدمی و تلاش اوست که کمان مجسم می دارد.
بدان خوب فکر کن ای اندیشه گر پرسنده:
این پرتو رنگارنگ چیزی جز زندگی نیست.

فاوست،گوته

0 نظرات: