شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۲

امروز صبح امتحان الکترونیک داشتیم، به خاطر اتفاقاتی که توی کوی افتاده بود حدس می زدم که دانشگاه شلوغ باشه ولی نمی دونستم دقیقا اوضاع چه جوریه. راهرو طبقه اول کاملا شلوغ بود ، موقعی که من رسیدم یک سری اونجا داشتند داد می زدند و هو می کردند. ما رفتیم سر جلسه امتحان، ( هنوز هم معتقدم که امتحان ندادن راه درست اعتراض نیست) توی کلاس بودیم که رئیس دانشکده و گروهی از بچه های مخالف امتحان آمدند تو، تقریبا با ما دعوا کردند که چرا اینجا هستین و چرا با عقیده بقیه مخالفین، اون موقع احساس کردم یه نفر جلوم وایساده می خواد داد بزنه مثل من فکر نمی کنی؟ برو بمیر!
این تمام ماجرا نبود، امتحان یکی از کلاسها که برگزار شد، به در کلاس کوبیدند ، سروصدا راه انداختند وخلاصه هر جوری بود جلو برگزاری امتحان را گرفتند......... شیشه یکی از بردها را درسته از جا درآوردند.... توی راهرو صدای آهنگ یار دبستانی با صدای بلند می آمد یادم اومد که من فقط یه یار دبیرستانی دارم که تا حالا هم انقدر بلند صداش نکردم نمی دونم شاید هم لازمه یار دبستانیشون را بلند صدا کنن، انقدر بلند که امکان برگزاری هیچ جور امتحانی تو کلاسهای اون راهرو کذایی نباشه! .......... خیلی بد که آدم در دانشگاه احساس امنیت نکنه......... راه حلش امتحان ندادن نیست، راه حلش داد زدن سر هم دانشگاهی به خاطر متفاوت رفتار کردن نیست....... گاهی انقدر اوضاع پیچیده می شه که فاصله بین درستی و نادرستی کم می شه، خیلی کم.......
پراکنده و نامربوط نوشتم؟ ! فعلا اوضاع اینجوره....
اخبار کوی و امیر آباد را که دنبال می کنم نگران می شم، مثل اینکه روزهای سختی خواهیم داشت، خدا به خیر کنه، به خیر!

0 نظرات: