سه‌شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۲

جنس دوم!
از صبح با یکی از دوستان مشغول بدو بدو بودیم، باید پروژه کلاس کامپیوتر را تحویل می دادیم و ریزه کاریهاش مونده بود، کارمون که تمام شد نهار رفتیم بیرون، وارد رستوران که شدیم رفتم آبی به سر و صورتم بزنم ، یک خانومه جلو آینه ایستاده بود، مشغول تجدید رنگهای صورتش بود، صورتم را شستم، تو آینه نگاهش کردم ، کارش داشت تمام می شد ، صورتم را خشک کردم و برگشتم سر میز، خانومه پشت میز بغلی نشسته بود، روبروش یک آقاهه بود، خانومه مشغول لبخند زدن بود، یک لبخند نقاشی شده. رستوران خنده داری بود، محیط جالبی داشت، برای رفع خستگی جای خوبی بود، نهار که تمام شد رفتم دستهام را بشورم، یک خانوم دیگه جلو آینه بود، این یکی رنگ آمیزی صورت را بهتر بلد بود یا شاید هم بدتر ، چشمها و مژه هاش کاملا حالت مصنوعی داشتند، برگشتم پیش دوستم ، موقع رفتن دیدم خانوم دومی هم چند میز اونطرف تر روبروی آقای دومی نشسته، بازهم با همان لبخند، کمی مصنوعی تر! با خودم فکر کردم ، چرا انقدر تصنع؟!

به مدت دو ساعت با هم همسفر بودیم، هم به طور اتفاقی و هم اجباری، خانومه تقریبا همسن مادرم بود، روی داشبورد ماشینش عکس یک پسر کوچولو بود، پرسیدم : پسر شماست؟ گفت: نه نوه امه! با تعجب نگاهش کردم، وقتی سن خودش و دخترش را گفت تفاضل سنشون را چند بار حساب کردم، هر کاری کردم بیشتر از 15 نمی شد! تو ماشین کلی خوراکی داشت، هر با میوه ای چیزی می خورد، آینه اش را در می آورد و نگاهی به خودش می انداخت، تو اون دو ساعت حدود 5 بار این کار را تکرار کرد! دائم مواظب بود کمی رنگهای صورتش جابجا نشن یا خدای نکرده کم نشن! یک بار هم که به نظرش رسید در حال کم شدن هستند آنها را تجدید کرد.

یاد پاراگرافی از کتاب جنس دوم افتادم، پاراگرافی که خیلی عصبانیم کرد، پاراگراف این بود:
زن در برابر مرد پیوسته در حال نمایش است، دروغ می گوید و وانمود می کند که خود را به مثابه دیگری غیر اصلی می پذیرد و در حالیکه در برابر مرد در خلال تقلیدها و آرایشها و کلمه های هماهنگ شخصیتی تخیلی بر پا می دارد ، دروغ می گوید . این کمدی ها فشار دائمی ایجاد می کند؛ هر زنی کنار شوهرش ، معشوقش ، کم و بیش فکز می کند : (( من خودم نیستم. )) دنیای مردانه دنیایی سخت است ، زوایای تیز دارد ، صداها در آن خیلی طنین می اندازند، روشناییها شدیدند، زن در پس صحنه جای دارد، سلاحهای مردان را صیقل می دهد، در نبرد شرکت نمی جوید؛ آرایش خود را سر هم می کند، بزکش را ابداع می کند، حیله هایش را تدارک می بیند: پیش از آنکه وارد صحنه شود، با لباس خانه و سرپایی، در پشت صحنه گشتی می زند، این فضای ملایم، نرم و سست را دوست دارد.
مشکل بزرگ فقط این نیست که عادت کرده ایم دنیا را برامون تعریف کنند، مشکل بزرگ اینه که می ذاریم خودمون را هم برامون تعریف کنند.

0 نظرات: