یکشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۲

خونه که رسید یک راست رفت جلو آینه، صورتش از کثیفیهای روز سیاه شده بود، صورتش را صابون زد و با آب سرد شست، صابون حس تمیزی داشت و آب سرد حس طراوت، آب کدر و سیاهی را که توی دستشویی چرخ می خورد و پایین می رفت تماشا کرد، اینها کثیفیهای روز بودند که شسته می شدند، چه حس سبکی بود حس آب سرد روی پوست صورتش. همون موقع آرزو کرد ای کاش می شد ذهن را هم به همین راحتی با آب سرد شست، آب سرد سرد............

0 نظرات: