دوشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۳

بالاخره امتحانات تمام شد! بعدازظهر که از سر جلسه آمدم دلم می خواست یک کار خارق العاده انجام بدم، ولی با گردنی که زیاد نمی تونه بچرخه و بستیش کار خارق العاده ای نمیشه انجام داد، فقط می شه رفت ، ایستاد جلو آینه و به قیافه توی آینه کلی خندید...هه هه! ;)

0 نظرات: