چهارشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۱

امروز کلاسها تشکیل نشد ، بچه ها اکثرا رفتن پلی تکنیک تا توی تجمع شرکت کنن. این جمله را روی دیوار دانشگاه دیدم:
اندیشیدن را خطر مکن!
این وضع را دوست ندارم هیچ از این وضعیت خوشم نمیاد ولی ظاهرا چاره ای نیست. احساس میکنم همه چیز داره ازمون گرفته میشه، جوانی، شور، نشاط و مهمتر از همه فرصت زندگی! چرا باید اینطوری باشه؟ چرا؟؟؟؟ نمیتونم تحمل کنم که حماقتهای دیگران در زندگی من اثر بذاره .........یه حس بدی دارم احساس میکنم که همه چیز جلو چشمم خراب میشه و فرو میریزه، به قول رکسانا انحطاط!
کی بود میگفت نوشتن تسکین بودن؟ من چند وقتیه که بیشتر از قبل به این مسکن احتیاج دارم.........

0 نظرات: