یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۱

" موهاتو درست کن" ....." مو هاتو بپوشون"..... به این دو جمله حساسیت دارم( به دومی بیشتر)...........از بچگی تا بحال این جمله ها را بارها و در مکانهای مختلف شنیدم..... فکر کنم بهتره از اول اول شروع کنم، دفعه اولی که یکی از این جمله ها راشنیدم و خیلی جدی با این مسئله روبرو شدم، اول دبستان بودم، صبح که رفتم مدرسه یادم رفته بود مقنعه را سرم کنم و چون کلاه کاپشن روی سرم بود کسی هم متوجه موضوع نشده بود! تا موقع زنگ تفریح خودم هم متوجه نشده بودم که یه چیزی کمه ، در واقع تا وقتی که ناظم توی راهرو جلومو گرفت و حسابی باهام دعوا کرد.... خوب اون موقع نمیدونستم که این تازه اولشه................ آخرین روبرویی من با جمله اولی امروز بود، این جمله را از کسی شنیدم که هیچ انتظارش را نداشتم ، یکی از آدمایی که براش ارزش زیادی قائل بودم ( بودم یا هستم؟؟؟) ، از شنیدن این جمله تعجب کردم، ناراحت شدم و غصه دار شدم. تعجب کردم چون انتظارشنیدنش را از همچین آدمی نداشتم، ناراحت شدم چون از همون دفعه اول نفهمیدم چرا و کسی هم جواب قانع کننده ای برام نداشت ، دلیل دیگر ناراحتی این بود که برای چندمین بار احساس کردم از بعضی حقوق محرومم و غصه دار شدم چون دیدم که یک آدم باسواد خودش را تا حد یک مامور انتظامات پایین آورد.............. چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همیشه فکر میکردم اگر کسی روی ذهنم خطی کشید یه روز میتونم اون خط را پاک کنم بدون اینکه جاش باقی بمونه ولی ایندفعه مطمئن نیستم که این خط پاک بشه بدون اینکه جایی ازش باقی بمونه............. شاید اگر برای این آدم ارزش قائل نبودم انقدر دلخور نمی شدم.............





یه بعداز ظهر خوب!
دیروز بعد از مدتها یه بعدازظهر آروم داشتم ، یک ساعت و نیم وقت خالی برای کتاب خواندن و فکر کردن، عالی بود، از اون وقتایی که کمتر پیدا میکنم! کتاب خواندم، برای خودم چایی دم کردم و کلی از آرامش اطرافم لذت بردم. تو اون یک ساعت و نیم نه کسی زنگ در را زد، نه تلفن کرد واز معدود روزهایی بود که صدای ضبط همسایه هم بلند نبود!!! دلم می خواد اسمش را بگذارم یه بعد از ظهر آرامش!

0 نظرات: