چهارشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۲

از وب لاگ دلتنگستان:
زندگي را مي توان رها کرد، مي توان مشکل کرد و يا مي توان آسان گرفت؛ دوست داري با خودت آشتي کني و زندگي را به دست بگيري و وقتي سوارش شدي رهايش کني که حالا هر جايي مي خواهد برود و تو را هم با خود ببرد. دوست نداري اجازه دهي زندگي سوارت بشود و رهايت کند تا زير بارش زجر بکشي. تصميم مي گيري تا وقتي که سوار هستي همه چيز را ساده و آسان بگيري و هر وقت زندگي را ديدي که رم کرده است و نزديک است سوارت شود کمي افسارش را سخت تر بکشي و محکم همان بالا بنشيني و وقتي که آرام شد باز رهايش کني که تا خود افق تو را با خود ببرد، شايد قبل از غروب به خورشيد برسي.

0 نظرات: