شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۱

پیچیدم تو خیابون فرعی که پلیس جلوم را گرفت:
- کجا خانوم؟
- خونه سرکار!
- از اینجا نمیشه، مگه نمی بینی اینجا یه طرفه است.
- سرکار اینجا که خلوته، قو پر نمیزنه ، مشکلی پیش نمیاد که!
- اینجا خلوت به نظر میاد ، انقدرها هم خلوت نیست.
- سرکار من خیلی خسته ام، هیچ جوری نمیشه این دفعه را ندیده بگیرید؟
- نه خانوم، نود درصد آدمای تو خیابون خستن!
منم که حوصله جر و بحث نداشتم و اهل رشوه دادن هم نیستم فرمون را برگردوندم و برگشتم تو خیابون اصلی،
از وقتی پیچیدم تو خیابون اصلی راه را گم کردم، انقدر خسته بودم که قدرت جهت یابی ام را از دست دادم و مثل اینکه کلا قطب نمای مغزم از کار افتاد!
حالا چی کار کنم؟ از کسی آدرس بپرسم؟ نه من از آدرس پرسیدن متنفرم!
خودم باید راه را پیدا کنم، آره یکبار که راه را پیدا کردم دیگه هیچ وقت گمش نمی کنم.

0 نظرات: